|
| "اول به نام عشق و خداي عشق، دوم به نام تو، سوم به ياد مرگ" سلام به دوستداران جرقه و مجله عاشقانه باز هم عاشورا و تاسوعاي حسيني را به همه تسليت عرض ميكنم اميدوارم يك پله پيشرفت كرده باشيك در يك كلام: عشق حقيقي ، عشق حسين است و بس حتما هم لينكهاي آخر هر ميل را ببينيد اگر دين نداريد، آزاده باشيد ... امام حسين (ع) عشق مانند يك ساعت شني است كه هرچه در مغز است به درون قلب مي ريزد چشمانت را براي زندگي مي خواهم اسمت را براي دلخوشي مي خوانم دلت را براي عاشقي مي خواهم صدايت را براي شادابي مي شنوم دستت را براي نوازش و پايت را براي همراهي مي خواهم عطرت را براي مستي مي بويم خيالت را براي پرواز مي خواهم كلبه ام پنجره اي رو به دريا دارد خوب من منظرو خوب تماشا دارد ساختم آئينه اي به بلنداي خيال تا خودت را به تماشاي خودت وا دارم به همه لبخند بزن اما با1 نفر بخند همه را دوست داشته باش اما به 1 نفر عشق بورز تو قلب همه باش اما قلبت مال 1 نفر باشه آدما مثل كتابن از روي بعضي ها بايد مشق نوشت ... از روي بعضي ها بايد جريمه نوشت ... بعضي ها رو بايد چندبار خوند تا معنيشونو بفهميم ... و بعضي ها رو بايد نخونده دور انداخت پس از رو من مشق بنويس چترها را بايد بست زير باران بياد رفت فکر را خاطره را زير باران بايد برد با همه ي مردم شهر زير باران بايد رفت دوست را زير باران بايد ديد عشق را زير باران بايد جست زير باران بايد با زن خوابيد زير باران بايد بازي کرد زير باران بايد چيز نوشت حرف زد نيلوفر کاشت زندگي تر شدن پي در پي زندگي آب تني کردن در حوضچه ي ((اکنون)) است رخت ها را بکنيم آب در يک قدمي است روشني را بچشيم اگر از پايان گرفتن غم هايت نااميد شده اي به خاطر بياور که زيباترين صبحي که تا به حال تجربه کرده اي مديون صبرت در برابر سياهترين شبي هستي که هيچ دليلي براي تمام شدن نمي ديد نازم به ناز آن کس که ننازد به ناز خويش ، ما را به ناز فروشان نياز نيست تا خدا بنده نواز است به بنده چه نياز است اگر خواستي يه کسي ، عاشق هم نفسي ، عمرشو حيرونت کنه ، جونشو قربونت کنه ، جون مادرت رو ما يکي حساب نکن بعد از مرگم تکه يخي به شکل صليب بر روي سنگ قبرم بگذاريد تا با اولين طلوع خورشيد اب شودوبه جاي يار برايم گريه کند كسي با سكوتش مرا تا بيابان بي انتهاي جنون برد كسي با نگاهش مرا تا درندشت درياي خون برد ××× مرا بازگردان! مرا اي به پايان رسانيده آغاز گردان باد که مياد آروم آروم قاصدک هارو مياره دلم ميگه خدا کنه باز خبر از تو بياره چشام همش تا به سحر به ياد تو خواب نداره خاطره ها جون مي گيره باز تو رو يادم مياره ديروز داشت نقش بچه اي رو بازي مي کرد که پدر و مادرشو به زور با دستاي کوچيکش از هم جدا مي کنه تا با هم کتک کاري نکنن . امروز نقش بچه اي رو بازي کرد که به عنوان شاهد بايد پشت تريبون دادگاه بايسته و در مورد عزيز ترين کساش شهادت بده . فردا هم بازي داره و به احتمال زياد نقش بچه ي طلاق رو بازي مي کنه . و عجب کارگردان ظالمي داره اين فيلم ، با اين همه نقشاي سخت سخت دريا و مرد تنها و روی ساحل مردی به راه می گذرد نزدیک پای او دریا همه صدا شب گیج درتلاطم امواج باد هراس پیکر رو میکند به ساحل و درچشم های مرد نقش خطر را پر رنگ میکند انگار هی می زند که : مرد! کجا میروی کجا ؟ و مرد می رود به ره خویش و باد سرگردان هی می زند دوباره : کجا می روی؟ و مرد می رود و باد همچنان امواج بی امان از راه می رسند لبریز از غرور تهاجم موجی پر از نهیب ره می کشد به ساحل و می بلعد یک سایه را که برده شب از پیکرش شکیب دریا همه صدا شب گیج در تلاطم امواج باد هراس پیکر رو میکند به ساحل و ..... يك نكته از دكتر علي شريعتي وصیت نامه دکتر علی شریعتی امروز دوشنبه سیزدهم بهمن ماه پس از یک هفته رنج بیهوده و دیدار چهره های بیهوده تر و شخصیت های مدرج ، گذرنامه را گرفتم و برای چهارشنبه جا رزرو کردم......... عازم سفرم و به حکم شرع ،در این سفر باید وصیت کنم. وصیت یک معلم که از هیجده سالگی تا امروز ، جز تعلیم کاری نکرده و جز رنج چیزی نیندوخته است ، چه خواهد بود؟ جز اینکه همه قرض هایم را از اشخاص و از بانکها با نهایت سخاوت و بی دریغی « تماما » واگذار می کنم به همسرم که از حقوقم ( اگر پس از فوت قطع نکردند ) و حقوق اش و فروش کتابهایم و نوشته هایم و آنچه دارم و ندارم ، بپردازد....... من می دانستم که به جای کار در فلسفه و جامعه شناسی و تاریخ اگر آرایش می خواندم یا بانکداری و یا گاوداری ، امروز وصیتنامه ام به جای یک انشای ادبی ، شده بود صورتی مبسوط از سهام و املاک و منازل و و مغازه ها و شرکت ها و دم و دستگاهها که تکلیفش را باید معلوم می کردم و مثل حال « به جای اقلام » الفاظ ردیف نمی کردم...... فرزندم ! تو می توانی « هر گونه بودن » را که بخواهی باشی ، انتخاب کنی. اما آزادی انتخاب تو در چهارچوب حدود انسان بودن محصور است. با هر انتخاب باید انسان بودن نیز همراه باشد وگر نه دیگر از آزادی و انتخاب سخن گفتن بی معنی است ، که این کلمات ویژه خداست و انسان و دیگر هیچ کس...... تو هر چه می خواهی باش ، اما آدم باش . اگر پیاده هم شده است سفر کن . در ماندن می پوسی . هجرت کلمه بزرگی در تاریخ « شدن » انسان ها و تمدن هاست . اروپا را ببین . اما وقتی ایران را دیده باشی ، وگر نه کور رفته ای ، کر باز گشته ای.... اما تو ، سوسن ساده مهربان احساساتی زیباشناس منظم و دقیق ، و تو ، سارای رند عمیق عصیانگر مستقل ! برای شما هیچ توصیه ای ندارم . در برابر این تند بادی که بر آینده پیش ساخته شما می وزد ، کلمات که تنها امکاناتی است که اکنون در اختار دارم ، چه کاری می توانند کرد؟.......... و اما تو همسرم ، چه سفارشی می توان به تو داشت ؟ تو که با از دست دادن من هیچ کس را در زندگی کردن از دست نداده ای . نبودن من خلایی در میان داشتن های تو پدید نمی آورد ، و با این حال که چنان تصویری از روح من در ذهن خود رسم کرده ای ، وفای محکم و دوستی استوار و خدشه ناپذیرت به این چنین منی ، نشانه روح پر از صداقت و پاکی و انسانیت توست.......... آرزوی دیگرم این بود که یک سهم آب و زمین از کاهه بخرم به نام مادرم وقف کنم و درآمدش صرف هزینه تحصیل شاگردان ممتاز مدرسه این ده شود که در سبزوار تحصیلات شان را تا سیکل یا دیپلم ادامه دهند..... و خدا را سپاس می گزارم که عمر را به خواندن و نوشتن و گفتن گذراندم که بهترین « شغل » را در زندگی ، مبارزه برای آزادی مردم و نجات ملتم می دانستم و اگر این دست نداد بهترین شغل یک آدم خوب ، معلمی است و نویسندگی و من از هیجده سالگی کارم این هر دو........... و آخرین وصیتم به نسل جوانی که وابسته آنم ، و از آن میان به خصوص روشنفکران و از این میان بالاخص شاگردانم که هیچ وقت جوانان روشنفکر همچون امروز نمی توانسته اند به سادگی ، مقامات حساس و موفقیت های سنگین به دست آورند ، اما آنچه که در این معامله از دست می دهند ، بسیار گرانبها تر از آن چیزی است که بدست می آورند. و دیگر این سخن لاادری فرنگی که در ماندن من سخت سهیم بوده است که « شرافت مرد همچون بکارت یک زن است . اگر یک بار لکه دار شد دیگر هیچ چیز جبرانش را نمی تواند . » « علی شریعتی » ۱۳۴۸/۱۱/۱۳ For surely there` s always tomorrow to make up for an over sight, and we always get a second chance to make everything just right. There will always be another day to say "I love you," and certainly there` s another chance to say our selves "Anything I can do?" But just in case I might be wrong , and today is all I get, I` d like to sat how much I love you and I hope we never forget. Tomorrow is not promised to any one, young or old alike, and today may be the last chance, you get to hold your loved one tight. خداعشق است. عشقي که هنگام نفوذ به درون ما نرم مي کند، ناب مي کند، تازه مي کند، بازسازي مي کند و درون را بازمي سازد. هر هفته با بهترين و جالب ترين لينكها آرشيو عكسهاي جالب و جديد نكته: براي ديدن عكسهاي بيشتردر هر زمينه، روي عكس كليك كنيد نكته: براي ديدن عكسهاي بيشتر، روي عكسها كليك كرده با فرستادن اين ميل براي دوستان خود، آنها را هم شاد كنيد | | | |
|
|
__._,_.___
Jaraaghe Group
****************************************
BARAYE OZVIAT DAR GROUP BIA IN ADDRESS :
http://groups.yahoo.com/group/Jaraaghe/join
BAD PAINE SAFHE DOKMEYE JOIN RO BEZAN
****************************************
http://groups.yahoo.com/group/Jaraaghe/join
http://groups.yahoo.com/group/Jaraaghe/join
http://groups.yahoo.com/group/Jaraaghe/join
http://groups.yahoo.com/group/Jaraaghe/join
http://groups.yahoo.com/group/Jaraaghe/join
http://groups.yahoo.com/group/Jaraaghe/join
http://groups.yahoo.com/group/Jaraaghe/join
http://groups.yahoo.com/group/Jaraaghe/join
http://groups.yahoo.com/group/Jaraaghe/join
http://groups.yahoo.com/group/Jaraaghe/join
-------------------------------------------
more info : www.jaraghe.ir/join __,_._,___
No comments:
Post a Comment