.: سوال:
خواهش ميكنم در مورد شيخ بهايي و مقدس اردبيلي و نگرشهاي اين دو بزرگوار قدري توضيح بدين و اينكه چرا بين طرفداران اين دو بزرگوار در زمان زندگانيشون اختلاف نظر وجود داشته؟
البته من تا جاي كه اين دو بزرگوار رو مي شناسم بيشتر به مقدس اردبيلي احساس محبت و تعلق دارم
خواهش ميكنم در بخش پاسخ هاي عقيدتي در مورد خصايص و زندگاني اين دو بزرگوار مطلبي ارائه نماييد
.: پاسخ:
در پاسخ به این خواننده محترم باید گفت:
سعید نفیسی, از نویسندگان باستان گرای دوران شاهنشاهی, در مقدمه ای که بر کلیات اشعار و آثار شیخ بهایی دارد, شیخ بهایی را از جمله صوفیان می شمارد و به ستایش از وی می پردازد و مقدس اردبیلی را, عالمی ریاکار و ظاهرپسند و مخالف شیخ بهایی می داند و می پندارد کنایه های شیخ بهایی در مثنوی نان و حلوا, متوجه مقدس اردبیلی است:
(امّا اشاراتی که بهایی در مثنوی (نان و حلوا) در حق متشرعین ریایی دارد, به هیچ وجه, متوجه میرداماد نیست و در زمان او, فقیهان ظاهرپسند قشری و منکر تصوف و ذوق, مانند ملا احمد اردبیلی, بسیار بوده اند و بالعکس میرداماد, مردی حکیم و متفکر بوده و به هیچ وجه, این گونه صفات, در او نبوده است�. و تقریباً در تمام دوره صفویه, متشرعین کینه و خشم خاصی نسبت به عرفا و متصوفه داشته اند و ملا احمد اردبیلی, مؤلف مشهور (حدایق الشیعه) در رأس این پرخاش کنندگان تهمت زن افتراانگیز حق شکن بوده و کتاب حدائق الشیعه او, بهترین نمونه از روحِ بی منطقی و دریدگی پاره ای از این حقیقت آزاران آن زمان است.)1
آیا به راستی, مقدس اردبیلی, فردی ظاهربین حقیقت آزار بوده و وارونه به زهد و پارسایی شهره شده است! و یا این سعید نفیسی است که کینه توزانه در تلاش است با اتهامهای ناروا چهره آن پارسای خداجوی را دگرگون جلوه دهد و چنین سخنانی بر اساس هدفهایی از پیش گزین شده, در جامعه پراکنده شود. سخن نفیسی, در تحلیل اشعار شیخ بهائی, به خواننده چنین وا نمود می کند که نویسنده فردی متفکر, آزاداندیش و عارف مسلک است و دوستدار عارفانی به مانند شیخ بهائی و مخالف بسته ذهنان و جامد اندیشان و بی ذوقان. ولی با درنگ در اندیشه ها و آثار او, به این نتیجه می رسیم که نفیسی, نه تنها از این ویژگیها فرسنگها فاصله دارد که حتی همان تصوف که به ظاهر جانب دار آن بوده و نشر آثاری درباره آن را (از واجب ترین کارها در ادب و تاریخ افکار ایران)2 می شمارد, خود بافته و برخاسته از خیالبافیهای اوست و نویسنده با پنهان شدن در پشت این واژگان و جمله های فریبنده, هدفی دیگر را دنبال می کند. اگر سیاست دین ستیزی را در سالهای پس از کودتای پهلوی در نظر آوریم و نقش روشنفکران همراه با آن را از نظر دور نداریم, خواهیم توانست انگیزه (نفیسی) ها را از این نوشته ها به درستی دریابیم. این گروه, به اصطلاح روشنفکر که با خودکامگانی چون رضا شاه, تیمورتاش, محمدرضا و دیگر وابستگان بدنام همراه بودند, همگی یک هدف را در پیش داشتند و آن سست کردن مهم ترین پایگاه اسلام, یعنی روحانیت بود.
عاملان استعمار, با درک این حقیقت که انهدام روحانیت, شرط لازم برای حضور اربابانشان در ایران است, به وسیله زور و تزویر نقشه محو این نهاد مقدس را شروع کردند و پیکان زهر آگینشان, نه متوجه روحانیان بسته ذهن و بی خبر از رخدادهای کشور و دور از جریانهای سیاسی, که متوجه علما و روحانیانی می شد که از لحاظ اندیشه سیاسی و نوآوریهای عرصه علم و عمل درخشیدند و به عنوان گروهی پیشرو و آگاه شناخته شدند.
آنان در آن سالهای سیاه دست به حرکتهای زشتی علیه علمای عالی مقام و حوزه های علمیه زدند که در تاریخ ایران پیش از آن هرگز سابقه نداشت.3
کارنامه سعید نفیسی
الف: نفیسی از آغاز حکومت رضا شاه, در مشاغل چون ریاست اداره فلاحت, ریاست اداره امتیازات, شورای فرهنگی سلطنتی, هیأت امنای کتابخانه پهلوی4 و� عضویت داشته و همواره از رادیو ایران5 و مجله ارتش6 برای نشر اندیشه های خود استفاده می کرده است.
بی گمان, وجود ادیبانی چون نفیسی در دستگاه ستم, زمینه را برای پذیرش آن از سوی مردم و نویسندگان و هنرمندان و صاحب نظران غافل فراهم می آورده و با هنر, ادب, تاریخ و� از خشونت نظام استبدادی می کاسته و آن را در جامعه, به عنوان نظامی خیرخواه و ادب دوستِ دانش پرور جلوه می داده است.
ب: گذشته گرایی افراطی از دیگر ویژگیهای روانی سعید نفیسی است.
طغیان احساسات دروغین, در او, سبب می شد که وی را در بررسیهای تاریخی به پیش داوری بکشاند و ضدیت با عرب و نژاد سامی او را تا مرز ضدیت با باورهای دینی بکشاند و هیچ گونه کرامت و فضیلتی برای ملت عرب که در آغاز به ایرانیان آزادی بخشیدند و ایشان را از بندگی شاهان ستم پیشه رها کردند, ندیده و همه آنان را یکسره به عنوان اقوامی مهاجم و بیگانه محکوم کند, پیام مستقیم تبلیغ نژاد آریایی و ضدیت با عرب, بریدن از ملل اسلامی غیر آریایی و گرایش به سوی اروپا و غرب بود,7 همان هدفی که گروهی از مستشرقان در بررسیهای تاریخی و ایران شناسی در پی آن بودند.
آثار فراوان نفیسی, چون: ماه نخشب, فرنگیس, یزدگرد سوم, بابک خرم دین, دلاور آذربایجان و� نمایانگر پندارهای موهوم او درباره دوران طلایی پیش از اسلام و مویه برگذشته های موهوم است, همان راهی که صادق هدایت در کتابهایی چون: مازیار و پروین دختر ساسان دنبال کرده است.8
نمودار تحریف تاریخ در نوشته های او, چنان رسواست که دوستانش نیز از نقد آن سرباز نزده اند. یحیی آریان پور, پس از معرفی کتاب (ماه نخشب), در نقد کارهای نفیسی نوشته است:
(با این همه, گاه بر اثر طغیان احساسات میهن پرستانه, خواهی نخواهی, چهره واقعی این افراد شایسته را در میان هاله ای از وهم و خیال نمایش می دهد; مثلاً همه این مردان نامی چون ابومسلم, یعقوب لیث, مقفع را به خلاف نص تاریخ در شمار کسانی می آورد که تبار بزرگی داشته اند.
احساسات وطن پرستی و علاقه به زنده کردن مردان بزرگ تاریخ, سرچشمه فیاضی است که به نوشته کسانی که به قصد احیای مفاخر ملی, قلم به دست گرفته اند رونق می بخشد و به آنان امکان می دهد که با گذشته پرافتخار خود, پیوند گرفته و خود را با مردان نامبردار تاریخ هم عصر یابند, اما نویسنده نباید به خاطر تعصب وطن پرستی مفرط یا دروغین, تاریخ را دگرگون سازد و آن را جز به صورتی که واقعاً بوده نمایش دهد.)9
ج . معارضه نفیسی با روحانیت در صحنه و مردمی, از دیگر کارهای فرهنگی اوست. وی در لابه لای تحقیقات تاریخی با در هم آمیختن مطالب صحیح و سقیم, تقدیم و تاخیر مطالب, حذف مقدمات وقایع و زندگی شخصیتهای بزرگ حوزوی را تحریف می کند و نقش آنان را نقشی منفی و بازدارنده می نمایاند.
او, با کند و کاو در متون گذشته, همه جا به دنبال تضعیف مردان نامور حوزه است.
او رفتاری به مانند مستشرقان کینه ورز دارد که به تعبیر امیر شکیب ارسلان:
(آنان وقتی حکایت نادری بیابند, یا نکته منحصر به فردی در گوشه کتابی به دست آورند, نکته ای که چه بسا تحریف شده باشد, مانند مگسان گرد شیرینی بر آن می ریزند و آن را معیار و مقیاس قرار می دهند و سایر حوادث را با آن می سنجند و شرایط ویژه و زمینه های وقایع را از یاد می برند.)10
نفیسی, با گردآوری مطالب واهی از کتابهایی مانند: قصص العلماء, ناسخ التواریخ و روضة الصفای ناصری, که در آنها مطالب نادرست و نابخردانه بسیار آمده, در صدد بر آمده, روحانیت شیعه را مردمانی دنیاطلب, آوازه خواه, ماجراجو, پرخور, زن باره و� معرفی کند.
او, با استناد به حکایتهای موهوم و غیر مستند و تحلیلهای غرض آلود, عالمانی چون سید محمد مجاهد را دیوانه و مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطا را زن باره و میرزای قمی را بی سواد می خواند!11
و عالمانی را که در حصار مناعت و پرهیزگاری و پاکدامنی اسوه جامعه بوده اند, با افترا از چشم مردم می اندازد.
او, با تحلیهای دروغین تاریخ اجتماعی و سیاسی دوره قاجار, چنین وانمود می کند که علما سبب ناکامیهای اجتماعی ایرانیان در آن دوره تاریخ بوده اند:
(یکی از ناگواریهای بسیار زیان بخش, در این دوره, از آغاز پادشاهی قاجارها در ایران, نفوذ مصنوعی فوق العاده ای است که به روحانیان مردم آزار سودپرست داده بودند. قاجارها, چون به سرکار آمدند, خود می دانستند که مردم ایران پادشاهی ایشان را مشروع و به حق نمی دانند, به همین جهت, از آغاز, روحانیان را که پشتیبان خود ساخته بودند, بر مردم چیره کردند.)12
او, در بررسی جنگهای ایران و روس بر این پندار است: در این نبردها, چون به وسائل مصنوعی سپاهیان را به میدان نبرد می بردند و مردم ایران صمیمانه با شاهان قاجار همکاری نمی کردند, به وسیله, روحانیان جنگ را جهاد و غزای با کافران می نمایاندند و به گونه مرتب, از روحانیان حکم جهاد و فتوای غزا می گرفتند. نفیسی, دخالت روحانیان را در سیاست و نوشتن رساله های جهادیه را, زیان آور می خواند و علمایی چون شیخ جعفر کاشف الغطا, میرزای قمی, سید علی مجتهد نراقی, سید محمد مجاهد, ملاجعفر استرابادی, سید نصرالله استرابادی, ملا عبدالوهاب قزوینی و صدها نفر دیگر از مجتهدان را که با زبان و قلم, در راه احقاق حقوق ایرانیان به میدان کارزار قدم گذاشتند, دنیا پرست و ماجراجو می خواند!13
نفیسی, در این گزارشها از ریشه های اصلی صدور جهادیه ها14 و شرکت علماء در جنگ, کم تر سخن می گوید و مجاهدت علمای مبارز را که برای نجات سرزمین ایران از چنگال دشمنان و آزادی مسلمانان بی شماری را که برای رها کردن خود از ستم روسیان, به دادخواهی برخاسته بودند, ماجراجوی و زیان بار می خواند و با تبلیغات آشکار و پنهان درباریان قاجار که برای پنها ن کردن کوته کاریها و تقصیرهای خود, بار شکست را بر دوش دیگران می نهادند, همداستان می شود, غافل از آن که بسیج حوزه ها برای جنگ در آن روزگار, برای دفاع از ایران و مسلمانان و دفع ستم بیگانگان بود و اگر آن فداکاریها و دفاع مذهبی در میان نبود, بر سر ایران همان می آمد که بر سر ترکستان و آسیای میانه آمد و نه تنها سرزمین قفقاز, که همه ایران اینک در قلمرو روسیان بود و حساسیت حوزه ها و مقاومت ایرانیان مانع پیشروی بیشتر بیگانگان در خاک ایران گردید.
نفیسی, مبارزه علماء با بیدادگریهای قاجار را خودکامگی می خواند و آن را باز دارنده ای بر راه آیینها و قانونهای رسمی کشور و بی نظمی می شمارد, از جمله, حرکت شایسته ملا حسن یزدی را, که حاکم ستمگر یزد را در زمان فتح علی شاه, به نیروی مردمی از شهر بیرون کرد و تا انجام کار, بر سر عقیده اش بود,15 به عنوان افزون جویی و خودکامگی محکوم می کند.16
نفیسی, مبارزه علمایی چون: کلباسی و حجه الاسلام شفتی را با منکرات و اجرای حدود الهی را, سخت گیریهای جان فرسا و بیداد می داند.17
بی گمان, این وارونه نوشتنها و افتراهای تاریخی, در راستای انهدام پشتوانه اعتقادی ملت انجام می گرفت, تا از این راه, روحانیانی که در طول تاریخ ایران, وسیله عزت و سربلندی مردم بوده اند, از دیدگان بیندازد و ملت را در همکاری با حوزه در مبارزه با نظام ستم شاهی و فساد با تردید وا دارد. بویژه آن که این لجن پاکنیها, در فاصله سالهای 1334 الی 1344, در حساس ترین دوران رویارویی علما, با رژیم شاه نوشته شده و بخشی از آن در مجله ارتش, مهم ترین نگاهبان نظام, در آن دوره, منتشر شده است.
د. اهانتهای نفیسی به مقدس اردبیلی, حکایت از آن دارد که وی از زندگی, افکار و کتابهای آن جناب, هیچ گونه اطلاعی نداشته و تنها به استناد کتاب (حدیقة الشیعه) به هوچی گری علیه جناب مقدس دست زده است.
نخست آن که: با اندک مطالعه بر نویسنده ای پرکار چون نفیسی, آشکار می شد که در استناد این کتاب به مقدس اختلاف است. بسیاری از علمای بزرگ و نزدیکان به عصر مقدس, چنین کتابی را به مقدس نسبت نداده و انتساب حدیقه به مقدس در همان قرن یازده و در زمان محقق سبزواری و مجلسی مورد تردید بوده است.
از دید محققان, کتاب آمیخته ای است از برخی سخنان مقدس و کتاب کاشف الحق ملا معز اردستانی!18 حال چگونه این مطلب بر نویسنده ای به اصطلاح متتبع! چون نفیسی پنهان مانده باشد که به طور قطع کتاب را, آن هم به اسم (حدایق الشیعه) به مقدس نسبت دهد؟
دوم آن که: اندیشه ها و روش علمی مقدس را می باید در کتابهای ارزنده, زبدة البیان, و مجمع الفایده جست و جو کرد. سرتاسر این دو مجموعه, آکنده از روح علمی و اندیشه های عقلانی و آزادی خواهی است.
مقدس اردبیلی, در بررسیهای قرانی و فقهی در برخورد با افکار دیگران نهایت انصاف را به کار برده و از زیّ یک محقق دوستدار دانش و هدایت مردم خارج نشده است.
شیوه تحصیل, اساتید, سلوک اجتماعی محقق اردبیلی, بیان گر آزاداندیشی اوست, نه بسته ذهنی و جموداندیشی وی.
پرهیزگاری بی همتای وی که زبانزد خاص و عام بود, او را از کتمان حق و نادیده انگاری اندیشه های درست به دور می داشت و او را وا می داشت به فروتنی در برابر اندیشه ها.
سوم آن که: اگر اردبیلی, مخالف صوفی گری و عرفان باشد, بی گمان مخالف عرفان منفی و صوفی گری بی ارتباط با دین است, نه مخالف عرفان مثبت و مخالف مردان وارسته و بزرگ و عارفی چون: شیخ بهایی و محمدتقی مجلسی که مقدس, خود, با آنان همداستان بوده است.
ستیز و ناسازگاری اردبیلی, با کسانی بوده که به اسم تصوف و عرفان, به فریب عوام می پرداختند و با شعائر دین به مخالفت بر می خاستند و زهد می فروختند و اندیشه های خرافی می پراکندند.
بسان شیخی گری, قادیانیه و گروههای منحرفی که در دوران قاجاریه و دوره های بعد, از گوشه و کنار سر برآوردند و عقاید نادرستی را در بین مردم پراکندند19 و اباحی گری را که باب میل (نفیسی) ها بود, رواج می دادند, همانها که نفیسی از کم رنگ شدن نقش آنان در بین مردم و مبارزه خردمندانه عالمان با افکار نادرست آنان به سوک نشسته است.20
هـ: نکته دیگر که نفیسی در بررسیهای تاریخی خود به دنبال آن است, حمایت از تصوف و عرفان است. او در همه جا, بی پروا از خرقه و خانقاه تجلیل می کند و مناقب صوفیه را بر می شمرد و به علما و فقهایی که با کارهای صوفیان منحرف مقابله کرده و یا در رد آنان کتاب نوشته اند, بر چسب قشری و ظاهری می زند و مبارزه علمای زمان قاجار با مذهب سازان صوفی منش را مبارزه با آزادی می خواند.
(در ایران نزدیک به هزار سال در گوشه و کنار, فرق مختلف تصوف زیسته و نه تنها آزادی کامل داشته اند, بلکه همواره بسیار محترم بوده اند. در دوره قاجارها, چون آزادی بی سرانجامی به گروه متشرعان دادند و دولت ایشان را به پشتیبانی خود, برای پیشرفت مقاصد سیاسی خود برگزید, آتش فتنه بالا گرفت)21
بالاتر, وی, در بررسی سرچشمه تصوف ایران, در صدد درافکندن این فکر است که عرفا, در اصل, اعتقادی به اسلام ندارند و عرفان و تصوف از ناحیه ملل غیر اسلامی آغاز شده و چون متصوفه در دورانی می زیسته اند که آزادی بیان و عقیده نداشته اند, چاره جز آن نبوده است که صبغه ای از دین و شریعت بر عقاید خود بنهند:22
(تصوف ایران, حکمتی است به کلی آریایی محض و اندک رابطه ای با افکار سامی ندارد و این خود, یکی از افتخارات و مواهب آن است�. نکته اساسی در تصوف ایران این است که تصوف ما, همیشه طریقت بوده نه مسلک فلسفی, نه شریعت و مذهب و دین. تصوف, همواره حکمت عالی و بلندپایه تر و بالاتر از ادیان بوده است و به همین جهت, هر نوع عبادت و فرائض و اعمال و این گونه فروعی که در ادیان بوده, در تصوف ایران نبوده و صوفیه ایران نوعی از نماز یا روزه و یا عبادت دیگر نداشته اند.)23
سپس در تشریح آرمانهای صوفیان می نویسد:
(شعوبیه و تصوف ایران, که اساس آن بر نفی امتیازات نژادی و طبقاتی و حتی دینی بود, واکنش و پاسخ مردانه ای در برابر برتری جویی و برتری سیاسی تازیان بوده است. او, در همین رابطه, شیخ بهائی را دارای مشرب صوفی می شمارد که در بحبوبه تعلیمات فقیهان قشری, پدید آمده است.)24
این تحلیلهای روشنفکر مآبانه, در آن روزها, باب روز بود و در بار و ایادی فرهنگی شاه, به آن دامن می زدند. هدف از آن رونق دادن به محافل سری در برابر مساجد و قطع پیوند ملت ایران با باورهایی بود که به وسیله علمای دین ترویج می شد.25
و دفاع نفیسی از صوفیه و جدا کردن صفوف آنان از مسلمانان, نه از جهت علاقه به عرفان و روحیه فتوت و آزاد اندیشی عارفان, که پناه گرفتن در سنگر صوفیان برای مقابله با اسلام و روحانیت بود.
او, نه دلباخته راز و رمزهای عارفان حقیقی که علاقه مند به اباحیت اخلاقی صوفیان منحرف و استفاده از آزادیهایی بود که فقها آن را مخالف شرع خوانده اند.26
بزرگان علم و ادب, از حوزه و دانشگاه, به این سخنان بی مغز, که در قالب نثرهای زیبا و فریبنده عرضه می گردید, پاسخهایی داده اند و هر یک از زاویه ای مسأله را تحلیل کرده اند. دکتر عبدالحسین زرین کوب, که از صاحب نظران در تحقیقات عرفانی است, در بررسی ریشه های ظهور تصوف و عرفان, پس از ردّ سرچشمه های غیر اسلامی برای عرفان, با اشاره به سخن نفیسی نوشته است:
(شک نیست که اندیشه های فلسفی و دینی گوناگون, در جریان تصوف اسلامی وارد و حل شده, لیکن فرض آن که تصوف ناچار باید یک منشأ غیر اسلامی داشته باشد, امروز دیگر موجه و معقول نیست. فرضیه هایی نیز از این قبیل که تصوف عکس العمل دماغ آریایی است در مقابل مذاهب و عقاید سامی, یا این که تصوف نوعی عصیان و سرکشی منفی است در برابر مذاهب و حکومت� از مقوله خیالبافیهای شاعرانه است و به هر حال, این گونه سخنان با همه فریبندگی ظاهری که دارد, امروز در دنیای علم شوخ چشمی و گستاخی به نظر می رسد و قابل دفاع نیست.)27
روحانیان بیدار و مشعل داران علم و فقاهت نیز از نگهبانی باورها و ارزشها و مبارزه با تهاجم فرهنگی دشمن غافل نبودند و با نگاه تیزبین نقشه های آشکار و پنهان آنان را زیر نظر داشته و با زبان و قلم بر آن راه می گرفتند.
شهید مطهری از آن بیداران بود. آن وظیفه شناس بزرگ, که در تفسیر و فقه و حکمت و تاریخ توشه ها اندوخته بود و با حضور در متن جامعه از زمان و واقعیّّتها و اندیشه ها آگاهی کامل داشت, در بر خورد با امواج فکری مهاجم, ترسی به خود راه نداده و با ابزار لازم به جست و جوی ریشه های خطر و مهار آن می شتافت و مهم ترین فرصت های خود را به این کار اختصاص می داد. استاد شهید, در آن روزها که افرادی به داعیه دلسوزی از ایران, نهضتهای شعوبی, تصوف, زبان فارسی و حتی تشیع را به عنوان مقاومت ایرانی در برابر عرب معرفی می کردند و بازار آن رو به گرمی بود, با نوشتن کتاب ارزنده: خدمات متقابل اسلام و ایران, پیوندهای ژرف میان ایران و اسلام را آشکارتر ساخت.
استاد در این بررسیها, یادآور شد که این حرکت ریشه سیاسی و اخلاقی دارد و از سوی کسانی هدایت می شود که از هراباحی گری و نغمه ای که از آن بوی مبارزه با اسلام و روحانیت می آید, دفاع می کنند و پیامد آن بریدن از ملل اسلامی و گرایش به اروپا و غرب است.
استاد در بحث از عرفان نوشته که سه دیدگاه نسبت به عرفا وجود دارد: مخالفان مذهبی که عرفا را خارج از اسلام می شمرند, روشنفکران موافق, بی طرفها.
سپس در شرح دیدگاه روشنفکران موافق می نویسد:
(این گروه, با تکیه بر شخصیتهای عرفا که برخی از آنها جهانی هستند, می خواهند وسیله ای برای تبلیغ علیه اسلام بیابند و اسلام را هو کنند که اندیشه های ظریف و بلند عرفانی در فرهنگ اسلام با اسلام بیگانه است و این عناصر, از خارج وارد این فرهنگ گشته است. اسلام و اندیشه های اسلامی, در سطحی پایین تر از این گونه اندیشه ها است.)
سپس استاد در موافقت با دیدگاه بی طرفها نوشته است:
(عرفا, مانند سایر طبقات فرهنگی اسلامی و مانند غالب فرق اسلامی, نسبت به اسلام نهایت خلوص نیت را داشته اند. و هرگز نمی خواسته اند بر ضد اسلام مطلبی گفته و آورده باشند. ممکن است اشتباهاتی داشته باشند و بویژه آن جا که جنبه فرقه ای پیدا می کند, بدعتها و انحرافات زیادی می توان یافت که با کتاب و سنت وفق نمی دهد, ولی هرگز سوء نیتی نسبت به اسلام در کار نبوده است. مسأله ضدیت عرفا با اسلام, از طرف افرادی طرح شده که غرض خاص نسبت به عرفان و یا اسلام داشته اند.)28
علامه امینی, از دیگر عالمانِ آگاه زمان شناس بود. وی, افزون بر تبحر در فقه و اصول و تاریخ, از جریانهای سیاسی فرهنگی جوامع اسلامی به دور نبود و علاوه بر کند و کاوی در کتابخانه ها, با مهاجرت به سرزمینهای اسلامی, به دیدار متفکران و صاحب نظران می رفت و کتابها و نشریه های نو رسیده را مطالعه می کرد و از انحرافهای فکری آگاه می شد.
وی, در جای جای کتاب ارزشمند الغدیر, از هدفهای کسان بسیار, که در لباس علم و تحقیق و شرق شناسی مأموریتی خائنانه داشته اند و با سلاح ادب و هنر, به سست کردن بنیان اعتقادی جامعه های اسلامی مشغول بودند و جوانان را به بدبینی و سرخوردگی و بی دینی می کشاندند, پرده برداشت و توانمندانه به دفاع از حریم ولایت و عالمان شیعی ایستاد و حوزویان را به پاسداری از میراث فکری و پرچم داران ولایت, سفارش می کرد. مطالعه سخنان نفیسی, درباره عرفان و تصوف و اهانت به مقام مقدس اردبیلی, او را سخت آزرده خاطر کرد و در دفاع از مقدس اردبیلی و ردّ سخنان یاوه او, نگاشت:
(چه سخن بزرگ و هولناکی از دهانشان خارج می شود! و من به جهل مرکب و گرانبار این مرد متاسفم.
او در این باره چیزی نمی شناسد و بر نادانی خویش نیز, معترف نیست. او به نادانی تیشه به ریشه دین می زند, به این گمان که او آنچه عالمان فروگذار کرده اند می داند و آنچه آنان تباه ساخته اند, اصلاح می کند. بدین جهت, محقق اردبیلی را در گروه عالمان متحجر و ظاهرگرا به شمار آورده است, حال آن که مقدس در علم و دیانت, در اندیشه های بلند و تفکر ژرف, در اخلاق بزرگوارانه و ملکات فاضل, در دعوت به سوی خدا و خدمت به مذهب, در عرفان صحیح و حکمت بلند, نمونه اعلای انسان کامل است. و در یک جمله, او, کانون همه فضیلتها و میراثهای پیشینیان است. به هر بعد از ابعاد وجودش که اشارت کنی, گویاترین نمونه را در عظمت خواهی یافت. نوشته های او در معقول و منقول, بر پهناوری, دریای اندیشه او دلالت دارد و آنچه از اخلاق و فضائل او برای ما نقل شده, دلیل پیشگامی او در سجایای ارزشی است و به جز نفیسی این مورخ قشری, گهنه گرا, کسی در فضائل مقدس شک نمی کند و گویا, با اشاره به مکارم معنوی مقدس است که شاعر سروده است.
ما شیر شکاریم فضای ملکوتیم
سیمرغ به دهشت نگرد بر مگس م
و آن گاه, نفیسی انکار چه تصوفی را به مقدس عیب می گیرد؟
اگر مقصود همان تصوف باطل است که عقاید فاسدی را به همراه دارد, مانند اعتقاد به حلول و اعتقاد به وحدت وجود به معنای انحرافی آن و یا سر بر تافتن از بندگی خداوند با تحریف آیات قرآن با رأی خام خود, نه تنها اردبیلی که همه علمای بزرگ از این عقیده بری هستند و این راه اشقیای گمراه است.
ولی اگر مراد از تصوف, عرفان و ذوق سلیم باشد که علمای پاکبازی چون شیخ بهایی و جمال الدین, احمدبن فهد حلی و گروهی بسیار از علمای پیش و پس از آنان, بر آن باورند, شیخ برتر است از این که با آن مخالف باشد, بلکه سزاوار است که مقدس را از مشایخ طریقت و عارفان راه بشماریم و آنچه در کتاب حدیقه هست, می بایست در حق گروه منحرف صوفیه باشد.
ولی نفیسی, از کجا حق و باطل را در میان تصوف و عرفان, می شناسد و از کجا می داند که آنچه در نزد مقدس است, حق باشد یا باطل. خداوند به آنچه در سینه هاست, آگاه است.
نفیسی, بر زمین ناهموار و نامطمئن گام برمی دارد و در آنچه نمی داند, اظهار نظر می کند.
خدای رحمت کناد آن که جایگاه خود بشناسد و از مرتبه خود پا فرا ننهد.)29
-----------------------------------------------
پی نوشتها:
1 . (کلیات اشعار و آثار شیخ بهایی), با مقدمه سعید نفیسی/42 و 46, چگامه.
2 . مجله (راهنمای کتاب), سال 6, شماره 8/555.
3 . (راه امام راه ما), پیام حضرت آیت الله خامنه ای, به مناسبت سالگرد رحلت امام امت/47, مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
4 . (از نیما تا روزگارما), یحیی آریان پور, ج3/261, زوار.
5 . (در مکتب استاد), سعید نفیسی, مقدمه/عطایی.
6 . (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر), سعید نفیسی, ج1, مقدمه, بنیاد.
7 . (خدمات متقابل اسلام و ایران), مرتضی مطهری, ج1/18, 100,صدرا.
8 . (مازیار), صادق هدایت, جاویدان; (پروین دختر ساسان), هدایت, پرستو.
9 . (از نیما تا روزگارما), ج3/264.
10 . (الامام الصادق والمذاهب الاربعه), اسد حیدر, ج3/382, دارالکتاب العربی, بیروت.
11 . (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران), ج2/50, 62.
12 . (همان مدرک)/38 و 39.
13 . (همان مدرک)/77.
14 . (الذریعه), آقا بزرگ تهرانی, ج5/298 ـ 297 ـ 296.
15 . (قصص العلماء), تنکابنی/71, اسلامیه.
16 . (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران), ج2/48.
17 . (همان مدرک)/52.
18 . (الذریعه), ج6/385; مقاله (نادرستی انتساب حدیقة الشیعه به مقدس اردبیلی), در همین شماره.
19 . (مجله حوزه), شماره 16/93. مقاله اسلام و تکفیر.
20 . (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران), ج2/42.
21 . (همان مدرک)/49.
22 . (سرچشمه تصوف در ایران), سعید نفیسی/47, فروغی.
23 . (همان مدرک)/103 و 50.
24 . (کلیات اشعار و آثار شیخ بهایی)/39.
25 . (ویژگیهای امپریالیسم)/145, حزب جمهوری اسلامی.
26 . (سرچشمه تصوف)/126.
27 . (ارزش میراث صوفیه), دکتر عبدالحسین زرین کوب/13, امیرکبیر.
28 . (آشنایی با علوم اسلامی), شهید مطهری, بخش عرفان/79, صدرا.
29 . (الغدیر), علامه امینی, ج11/283 و 284, دارالکتاب العربی, بیروت.
No comments:
Post a Comment