"ولايت" در زبان عربى از مادّه ى "وَلْى" گرفته شده كه اين مادّه، به اعتراف لغت شناسان بزرگ عرب، يگانه و داراى معناى واحدى است. معناى "وَلْى" نزديكى و قرب مى باشد.[1] در زبان عربى، براى كلمه ى "ولى" سه معناى:1. دوست، 2. دوست دار، 3. ياور، و براى لفظ "ولايت"، افزون بر آنها،[2] دو معناى: 1. سلطنت و چيرگى 2. رهبرى و حكومت ذكر شده است.[3] در زبان فارسى، براى لفظ "ولىّ" معانى متعدّدى از قبيل دوست، يار، صاحب، حافظ، آن كه از جانب كسى در كارى توليت دارد و براى "ولايت" معناى حكومت كردن، بيان شده است.[4]
هنگامى كه لفظ "ولايت" در مورد فقيه به كار مى رود، مراد از آن همان حكومت و زمامدارى امور جامعه است. برخى در اين معنا، وجود مفهوم "آقايى"، "رياست" و "سلطنت" را ادّعا كرده اند كه بيانگر چيرگى "ولىّ" - كسى كه داراى ولايت است - بر "مولّى عليه" - كسى كه ولايت بر او وجود دارد - مى باشد.[5] در حالى كه مقصود از آن، سرپرستى امور" مولّى عليه" و اداره شئون اوست كه به مثابهى "سيد القوم خادمهم"[6] نوعى خدمت به "مولّىعليه" و نه بارى بر گُردهى او مى باشد.
از سوى ديگر، "ولايت" در مصطلحات فقهى در دو مورد به كار رفته است:
1. مواردى كه مولّى عليه قادر بر ادارهى امور خود نيست، مانند ميّت، سفيه، مجنون، صغير. در اين گونه موارد "ولايت" به معناى "قيمومت" و سرپرستى است. و ملاك آن ناتوانى مولَّى عليه در ادارهى امور شخصى خود است به همين دليل، از يك سو مولَّى عليه در آن منحصر به افراد ناتوان است كه از آنها در فقه به "قاصر" تعبير مى شود و از سوى ديگر، اين ولايت تا زمانى وجود دارد كه "مولى عليه" ناتوان است و با زوال ناتوانى او اين ولايت پايان مى پذيرد. از اين رو، اگر ديوانه عاقل شود يا صغير به سنّ بلوغ برسد، ولايت به معناى قيمومت نسبت به او پايان مى يابد.
2. مواردى كه مولّى عليه قدرت بر ادارهى امور خود دارد، در عين حال امورى وجود دارد كه سرپرستى و ولايت شخصى ديگر را مى طلبد. ولايت در اينجا به معناى ادارهى امور جامعه مى باشد كه همان ولايت سياسى است و هر چند فقيه داراى ولايت به هر دو معناى آن است ولى مراد از ولايت فقيه در اين بحث همان اصطلاح دوم مى باشد، زيرا "فقيه" كه بر جامعه ولايت دارد سرپرستى يكايك افراد آن جامعه، حتى ساير فقها و بلكه شخص خود را به عهده دارد، و اين امر نه به دليل قصور "جامعه به عنوان جامعه" مى باشد كه برخى بر آن پامى فشارند تا ولايت فقيه را با ولايت بر ميّت يا طفل صغير مقايسه كنند،[7] بلكه از آن روست كه هر جامعه اى براى ادارهى امور خود نيازمند مديرى مى باشد. اميرالمؤمنين علىعليه السلام مى فرمايد: "و لا بد لكلّ قوم من أمير برّ أو فاجر" (هر قوم و گروهى ناگزير بايد رهبر و رئيسى داشته باشد، چه نيكوكار و چه بدكار).[8] اين يك نياز اجتماعى است. هر جا جمعى تشكيل مى شود، برخى از وظايف و شئون اجتماعى تحقّق پيدا مى كند كه سامان يافتن آن رياست و زعامتى را مى طلبد.
بنابراين، فقيه بر امت به عنوان مديرى كه مجموعه ى حركت جامعه را به سوى آرمانهاى اسلامى سوق مى دهد، ولايت دارد و در واقع، "ولايت" تجلّى همان مديريت دينى است.
ولايت در فقيه به معناى مستبد بودن او در حكومت نيست؟
«فقيه» در اعمال ولايت محدود به حدودى است و هر چند مى تواند در هر زمينه و نسبت به هر كس حكم صادر كند، ولى در صدور اين حكم مى بايد مصلحت، تزاحم و نظام هاى اسلامى را در نظر گيرد.[9]
پس «ولايت مطلقه ى فقيه» يك اصطلاح خاصّ فقهى است كه به حوزهى اعمال ولايت و كسانى كه تحت ولايت قرار دارند )مولّى عليهم( نظر دارد و محدوديت در اين زمينه ها را انكار مى كند، ولى اين مصطلح هرگز به معناى نفى هرگونه محدوديت و ضابطه اى دراعمال ولايت از سوى فقيه نيست و هيچ فقيهى از آن، اين معنا را اراده نكرده است، بلكه اعتقادات ما چنين چيزى را نسبت به امامان معصومعليهم السلام نيز نمى پذيرد كه آن بزرگواران بدون هيچ ضابطه و ميزان و ملاكى مى توانستند حكم كنند. از اين بالاتر عدليه اعتقاد دارند: خداوند نيز به گزاف و بدون ضابطه، حكم نمى كند. پس چگونه ممكن است فقيه بتواند بدون هيچ معيارى تنها به ميل و ارادهى خويش در هر زمينه نسبت به هر كسى حكم كند؟!!
متأسفانه، جهل يا تجاهل نسبت به اين مطلب باعث شده، گروهى «ولايت مطلقه فقيه» را با «حكومت مطلقه» كه در مباحث سياسى مطرح است، يكسان گمان كنند و آنچه در آن زمينه گفته شده، به مبحث ولايت فقيه سرايت دهند. در حالى كه »حكومت مطلقه« حكومتى است كه حاكم در آن هيچگونه محدوديتى در اعمال حكومت ندارد و ملزم نيست هيچ ملاك و ميزان و ضابطه اى را رعايت كند. اما فقيه، ملزم به رعايت موازين خاصى در اعمال ولايت است.[10]
منابع مطالعه بيشتر:
1- مهدى هادوى تهرانى، ولايت و ديانت، مؤسسه فرهنگى خانه خرد، قم، چاپ دوم، 1380.
-----------------------------------------------
[1] ر.ك: مقائيس اللغة، ج6، ص141 - القاموس المحيط، ص1732؛ - المصباح المنير، ج2، ص396؛ الصحاح ج6، ص2528؛ تاج العروس ج10، ص398.
[2] برخى از محقّقان وجود معناى دوستى يا يارى را براى ولايت انكار كرده و آن را تنها به معناى سلطنت يا رهبرى دانسته اند.)ر.ك: المنتظرى، دراسات فى ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلامية ج1، ص55).
[3] ر.ك: القاموس المحيط، ص1732، تاج العروس ج10، ص398؛ المصباح المنير ج2، ص396.
[4] ر.ك: محمد معين، فرهنگى فارسى ج4، ص5054 و 5058.
[5] ر.ك: مهدى حائرى يزدى، حكمت و حكومت، ص67 و 177.
[6] از رسول اكرم )ص( نقل شده است: »سيدالقوم خادمهم فى السفر« )ر.ث. المجلسى، البحار، ج 76 ، ص 273.
[7] ر.ك: مهدى حائرى يزدى، حكمت و حكومت، 177.
[8] صبحی صالح ، نهج البلاغة ، خ40، ص82.
[9] رنمايه: اختيارات ولايت فقيه
[10] از اين رو، »ادوارد جنكس« در »كتاب حقوق انگليس« معتقد است كه مبدء الزام (Compulsion) هنگامى به استبداد و اقتدار لجام گسيخته منتهى نمى شود كه همراه با نظم و انتظام (Order) باشد. و هنگامى اين نظم تحقق مى يابد كه ضابطه اى براى قانون گذارى وجود داشته باشد
(Edward Jenks The Book Of English John, Law Murray, London, 1949, P.4. :ر.ك(
No comments:
Post a Comment